اگر اشتباه نکنم، سر هم سه یا چهار جلسه ایشون رو دیدم
و کل ساعات راجع ایده، فکر و نظرات داخل کلاس بحث کردیم
اونم به طور خیلی جدی
و الان به خواستگاری ختم شد!
مردم چ قدر عجیب شدن...
شاید هم من نمی تونم درک کنم که چ طور به این سرعت میشه کسی رو دوست داشت...
+ به هر حال من جوابم رو کاملا صریح دادم
بچه های اتاق!...
برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 220
برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 306
دلم برای بچه ها واقعا تنگ میشه
برای عشوه ها و ناز کردن های سمیه ( سلام، گیان. خوبی؟ خوشی؟سلام باشی!)
حساسیت های فاطمه( خونت آباد!)
مهربونی های معصوم(okaaay! Oh shit!)
و گاهی نقش مامان داشتنش!
.
.
.
ولیعمرا اگه دلم برای برای جیغ جیغ کردناش تنگ شه!
سرم رفت :|
+ ممنونم بچه ها. واقعا تایم خوب و به یاد موندنی ای داشتیم
آرزوی موفقیت و سلامتی برای همه تون :)
بچه های اتاق!...برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 199
دارم میرم کنسرت ^_^
بعدم میرم شهر ؟ برای کارای دانشگاه جدید
خونه رو هم باید بچینم
مصاحبه شغلی هم دارم
بعدش باز برمیگردم شهر ؟؟ که تدریس دکتر R رو کامل کنم
+حس خوبیه...
بچه های اتاق!...برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 201
برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 244
کاش می تونستم بعضی ازخاطرات رو پاک کنم از سرم
یا می تونستم برگردم به عقب و یه روزهایی رو حذف کنم از اول
طوری که انگار هیچوقت وجود نداشته...
یا شاید بهتر بود طور دیگه ای دفتر سرنوشتم رو پر میکردم
هر چیکه هست من توانایی انجام هیچ کدومشون رو ندارم...
+ دلم آرامش ا.ع رو میخواد...
بچه های اتاق!...برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 249
انکار نمیکنم که دلم واقعا براشون تنگ شده بود...
معصومه و سمیه و فاطمه
سارا هم بود :)
فاطمه که ۲ دقیقه هم نموند. داشت گریه می کرد
معصوم هم اشک می ریخت اما حرفاشم میزد
کلی هم القاب زیبا مستفیضم کرد!!!
معصومه ی بزن!
ادامه ی مطلب
بچه های اتاق!...برچسب : نویسنده : zolalmesleab بازدید : 296